اسماعیل ططری سردار تنهای قوم لک
به نقل از وبگاه مردمان قوم لک: هفته نامه منطقه ای سیمره چاپ غرب کشور نوشتاری زیبا را از کیومرث امیری کله جویی (لک امیر) چاپ کرده که به معرفی زیبایی از ططری بزرگمرد قوم لک در کرمانشاه می پردازد.
اسماعیل ططری را نمیتوان شناخت مگر آنکه او را در میان قوم لک با همهی باورها، آداب و رسوم و فرهنگ خاص بومی و شفاهی این قوم روستایی و عشایر کوچرو جستوجو کرد. قوم لکی که او را خوب میشناختند و او نیز آنها را خوب درک کردهبود.
ططری هرکه بود و هرچه بود، مردی زجرکشیده به تمام معنا، روستایی و خودساخته بود که همهی اندوختههایش را نه از طریق کتاب و دانشگاه و غیره بلکه از میان باورهای عامیانه و منش عمومی خود یعنی قوم لک آموخته بود و با اتکا بدان خود را بالا کشید و موفق شد.
بزرگترین مکتبخانهای که ططری در آن درس خواند و پرورش فکری یافت، افسانههای لکی و شاهنامه لکی فردوسی بود که در آن روزگاران توسط مردان و زنان روستایی برای بچهها نقل میگردید و ططری یکی از شنوندگان و علاقهمندان پر و پا قرص این افسانهها و شاهنامه بود. قصههایی که در آنها جوانمردان به رسم غیرت و جوانمردی بدون هیچ ترس و واهمهای و حتا استدلال عقلی و تنها از روی عشق و عاطفه و انسانیت به یاری فقیران، درماندگان و اسیران در زنجیر دیو و ددان میپرداختند و به شکل سحرآمیزی پیروز میگردیدند.
افسوس و صد افسوس ططری نیز چون هزارها هزار جوان لک دیگر و جوانان این سرزمین که هرگز امکانات و فرصتهای پرورش و شکوفایی استعداد خود را نیافتند، هرگز فرصت و امکانات رشد و پرورش استعدادهای ذاتی و فطری خود را نیافت و در این راه یکه و تنها بود و کسی را نداشت. هنر ططری در آن بود که با اندک اندوختههایش توانست انقلابی را در میان قوم و قبیلهی لکزبان خود پدید آورد و به منصهی ظهور برساند. ای کاش ططری با دنیای ژرف روشنفکری اندک آشنایی داشت تا آنگاه همگان میدیدند در وجود گدازان این مرد راستین و شیفتهی زال و رستم و گیو و گودرز چه نیروی پاک انسانی نهفته است. نیرو و باوری که لبریز از زیباییهای دانش و معرفت و عشق به انسانیت و نیکگفتاری و نیککرداری بود. فرهنگ کهنی که ریشه در آیین میتراییسم و مهرورزی ایران باستان دارد و چنانچه با شناخت و آگاهی و شعور و به طور کلی دانش عصر حاضر تغذیه و تقویت گردد میتواند چیزی شبیه به معجزه را خلق و به جهانیان ارایه نماید.
ططری روستازاده بود. او در روستای (ملهسویر) دهستان جلالوند بخش فیروزآباد کرمانشاه به دنیا آمد. در اوان طفولیت پدرش را از دست داد و چون از خانوادهای بسیار فقیر بود با زحمات طاقتفرسا در کار کشاورزی و چوپانی و با کارگری در سختترین شرایط قد راند و از همان دوران نوجوانی عهدهدار تأمین مخارج دیگر اهل خانواده هم بود. او عمق فقر و نداری و تهیدستی را با تمام وجودش لمس و تجربه کرده بود و با دنیای فقیران و نداران آشنایی تنگاتنگ و تجربهی عینی و حقیقی داشت و چون از کمترین امکانات مالی و موقعیتی برای تحصیل محروم بود، نتوانست تحصیلاتی داشتهباشد و تنها با ذوق و نبوغ سرشار خود و با اتکا به دانش بومی و فرهنگ شفاهی بود که توانسته بود خود را آنچنان بالا بکشد. او خواندن و نوشتن را تنها از سر ذوق و هوشیاریهای ذاتی و زیرکانهی خود آموخته بود. بچهی تنها و گرسنهای که حین کار و تلاش درس و مشق را از مکتبخانههایی که فرزندان صاحبان زور و سرمایه در آن درس میخواندند گدایی کرده و یا با تیزهوشی از آن سوی پنجرههای کلاس به چنگ آورده بود.
ططری نخبهای بود که مانند هزاران هزار نخبهی دیگر این سرزمین ستمدیده و رنجکشیده که هرگز سیر نمیگردند و حریص و گرسنه تا آخر عمر میدوند و افتان و خیزان نبوغ خود را در هر فرصت کم و کوتاه به ظهور و ثبوت میرسانند و از سر سادگی و بیریایی بر باورهای پاک و سرشت نیکویی که در ماهیت خویش دارند. همهچیز خود را نثار نجات میهن و همنوعانشان میکنند، خودش را برای خدمت به میهن و همنوعانش به آب و آتش زد و در حالیکه در باور خود هنوز در قدم نخست راه بود اما ناباورانه عمرش به پایان رسید و از “کیس” مردمانش رفت.
ططری را باید در میان قوم و قبیله خودش جستوجو کرد زیرا حرفهایش را میفهمیدند و بتن و متن سخنان ساده و بیپیرایهاش را درک و هضم میکردند. سخنانی که در ظاهر امر بسیار ساده و پیش پا افتاده مینمود در حالیکه در پس پردهی خود حقایق تلخ و اندوهباری را زمزمه میکرد.
صاحبنظران گفتهاند جدیترین حالات دردآلود انسانها با زبان طنز بیان میگردد و ططری بر این شیوهی بیان بدون آنکه چیزی دربارهی آن خوانده باشد و تنها از سر فطرت پاکش اصرار داشت. او اصرار داشت در سرزمینی که زندگی میکند حقی و سهمی دارد و این حق و سهم را نه تنها برای خود که برای دیگران هم میخواست و چون با زبان خودمانی قشر ساده و ستمدیده جامعه حرف میزد، همین گروه بیشمار مردمان فقیر و سادهدل سرزمینمان حرفهایش را درک میکردند و دوستش داشتند. روانش آمرزیده باد!